۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه

سربالايي

امروز تقريبا هيچ اتفاق خاصي نيافتاد! هاردي كه از مشهد برام فرستاده بودند به دستم رسيد. اما باز هم به خاطر عدم هماهنگي، باكس مونتا‍‍ژ حوزه براي كار من آماده نبود. فردا هم كه اربعين است و تعطيل. مي ماند براي شنبه.
تلفن ها را راستي زدم. يكي به نعمت سرگلزايي، از اولين كارگردان هايي كه با او كار كردم، كه در شهرستاني در شمال بود. گفت تا دو روز ديگر به تهران برمي گردد.
ديگري را به علي صداقت كريمي زدم. او هم آخرين كارگرداني است كه فيلمش را تدوين كرده ام. كه البته نمي دانم چرا جواب نداد! البته من هم خيلي تلاش نكردم.
ايبته ايجاد اين سئوال كه اصولا چرا با اين آدمها تماس گرفتم، در واقع تعليقي است براي پست بعد!!
(اين بلاگ رو كه كسي جز خودم نمي خوونه! پس اين همه تعليق واقعا به چه دليله؟!)
فردا تعطيله. بايد سري به منزل يكي از آشنايان بزنم و با چند نفر از دوستان، ديدار مختصري داشته باشم.
و كتاب البته بخوانم كه جديدا به شدت به آن علاقه مند شده ام!
تا بعد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام آقا سینا
یه ایمیل برات فرستادم. لطفا بخونش. من سیروس هستم. اگه یادت باشه سیروس کی بود!